Sunday, December 12, 2010

Thursday, November 25, 2010

Kishin Shinoyama





ببار لعنتی ببار، یبار دیگه فقط

آنکه کیف دستش بود گفت: (( خیال نداره بند بیاد))
((بهتر))
((چه بهتری داره؟))
(( هوا که بارونیه یه جور خوبیه همه جه وهمه چیز محوه. از آفتاب خوشم نمیاد. زیر آفتاب همه چیز یه جوری لخت به نظر میاد. همه چیز و همه جا یه جور ترسناکی پیداست.))
((برف چی؟))
(( تا حالا برف ندیدم))
(( تو اسکاندیناوی همش میگن برفه))
(( نمیدونم))
(( شش ماه روزه میگن شش ماه شب. شش ماه تاریک شش ماه روشن. ))
((نمیدونم ندیدم. دوس داشتم یه جا باشم که بارون باشه فقط. فقط بارون))
.
.
.
((تو چی؟))
(( من چی؟))
بارانی پوش گفت : (( از بارون خوشت میاد یا از آفتاب یا از برف؟))
(( فکر میکنم برام فرقی نکنه. فکر نکردم تا حالا بهش فکر نکردم))

مجموعه داستان پوکه باز
کورش اسدی

Monday, November 15, 2010

درد pain

بنویس، بنویس و خودت باش، احساس می کنم استعداد عجیبی در دائم الخمر بودن دارم.
انگار مست بودم، اره مست بودم، و حالا غرق خوابم
لمس شدم لمس شدی
چشمام خماره خمارند؛ لمس که میشوی لمس که میشوم، آخ
بنویس سپیده ، بنویس ، بنویس از عشق بنویس! امشب می خوام بمونم. می خوام به خاطر تو فقط به خاطر تو بمونم، فقط به خاطر تو زنده بمونم، فقط فقط به خاطر تو بمونم، وقتی دست های تو کاری میکنن که بعد از ماه ها بنویسم. که یادم میاد. اره یادم میندازی. چند دقیقه پیش تو بغلت بودم لعنتی؟ موجود زیبای منی با اون چشم های دردناک که همیشه یه قطره اشک توی یکیشه. انگار همیشه مریضه. با اون صدای ... ساده تر هم میشه بود، ساده تر گفت: تو موجود زیبای منی با اون کاپشن توسی کوتاهت و اون کیف مشکی با بند بلند و با اون زیپ گنده که توش پر کتابه، و اون کفشای کترپیلارت که گاهی واکسشون میزنی به خاطر من و اون شلوار جین محشرت که یادم میاره تنها ذوق رفتن به یه مهمونی، پوشیدن لباسیه که دوست داری.
با تو همه چیز میچسبه
دلم هوس کرده لعنتی. هوس با تو بودن لعنتی. هوس داغ کردن مولکول های جهان. هوس اینکه به خاطر تو کاری کنم. کاش نرم. کاش بمونم. کاش پیشت بمونم. چطور برم لعنتی؟ دلم برات تنگ میشه. آخ گریم گرفت ، آخ . ولی چطور؟ کاش انتخاب سخت نبود. کاش راحت تر بود. امشب نمیتونم تحمل کنم. امشب سخته، کاش ...

آقا نمیشه کسرا امشب اینجا بمونه؟

Monday, August 23, 2010

هیچ



قضیه اصلا پیچیده نیست، سخت هم نیست، قضیه آسونه. داستان بی شیله پیله ایه.نرمی، لطافت، انحنا، سپیدی، زیبایی، بوی زن، بوی مرد، بوی تو، بوی تو
آخ
زیبا بودم، زیبا بودیم، شدیم، برای همیشه.

(A photo of man ray)

Saturday, August 21, 2010

چرا من زندم؟


گفتم گریه نکن ، باید منتظر چیزای مهم تر و سخت تر تو زندگی باشی. نشکن.
ولی همون آن، چشمامو باز کردمو گفتم چیزای مهم تر؟! من دارم واسه مهم ترین چیز زندگی اشک می ریزم
کثافت بودنش
یعنی همون که وادارت میکنه بپذیری همینه که هست بپذیری همینه که هست لعنتی
همینه که تورو وادار میکنه زنده باشی اما متنفر ازش
کم آوردم
منم کم میارم جلو زندگی که زندم
درست مثل بقیه
آره من زندم لعنتی
یه زمانی به نتیجه جالبی رسیدم
گفتم زمانی آدم به مقام آدمیت میرسه که بتونه بر خلاف جهت طبیعی حیاتش به عنوان یه موجود زنده حرکت کنه. حالا میبینم دقیقا همینطوره. اگه من همینی که هستم بمونم پیش روم آدمیت رو نمیبینم. زندگی محض رو میبینم که بوی مرگ میده اما خبری از خودش نیست. این زندگی همون چیزیه که تو رو وادار میکنه بپذیری همینه که هست. که جدات میکنه. پرتت میکنه. میکوبتت تو دیوار. هزار جور بازی سرت در میاره. که چی؟ نمیدونی. حق نداری که بدونی. چرندای تکراری وبلاگ قبلی از تو این یکی قرار نبود سر در بیارن. اما زندگی هیچ منطق و احساس درستی سرش نمیشه. زندگی وادارت میکنه بپذیری تو همون ادمی، که هستی. که بودی، که خواهی بود
دو شب قبل از اینکه آسمون کوچیک اون خونه قدیمی مارو برهنه تو حوض ببینه های های گریه میکردم، دست خودمو تو اون یکی دستم فشار میدادم با توهم دست تو. گفتم همیشه همیشه همیشه. انگار الهام شده بود بهم. اون شب به زندگی فکر میکردمو کثافت بودنش. به اینکه چرا یه روز باید این اتفاق بیفته. نمیدونستم درست دو روز بعدش قراره بگی برو . بگی بیا که بری. نمیدونستم قراره منو تو عمل انجام شده قرار بدی
حالام سفره دلم پیش دنیا بازه. نمیخام پرده و پروایی از هیچ چیز و هیچ کس داشته باشم. دنیا سگ کیه. زندگی چه خریه.
گور بابای پرده
گور بابای هرچی ترسه و مرگه و تنهاییه

اما دلم بدجوری تنگه

اینبار، رفتن رو شروع میکنم


به یه جایی میرسی که فقط باید رفت، به یه جایی که فقط باید ترک کرد، به جایی که باید جدا شد. و حالا من تنهای تنهای تنها باز پناه میارم به فضای مجازی. که اسمش روشه. بذار بنویسم بذار حرف بزنم. شاید کسی اونو خوند. شاید همونی که میخوام بخوندش. اما چی بنویسم؟ حرفای تکراری؟ بعد از این همه مدت باز من اینجا چه میکنم؟
همه چیز ملولم میکنه. همه چیز منو عصبی میکنه.همه چیز.
اما حالم بد نمیشه. یادم نمیره میخواستم چیکار کنم.
گفتم.
باید رفت باید ترک کرد. تصمیمی درکار نیست.حرفی لازم نیست. زندگی و هنرو اینها هم صدام نمیزنه. هیچی و فقط باید رفت انقدر باید رفت که بالاخره رسید. به آخرش به آسودگی از جنونی که گرفتارشم. به آخر خط. به اون ته. فقط بذار برم. عاشق زندگی نیستم. اما میخام برمو انقدر زندگی کنم تا یا من کم بیارم یا زندگی. یا من تسلیم زندگی بشم یا زندگی تسلیم من.
وقتی ندارم اینجا بنویسم واسه همین ننوشتم. اما تنها جایییکه میشه حرف بزنم و امیدوار باشم کسی میشنوه. احساس خوبی از نوشتن ندارم. یه چیزایی یادم میاد. یه حسایی. حسای خیلی خیلی قوی. خیلی قوی. اما میامو مینویسم. از روزهام از کارام. از کلاس آلمانی از فستیوال اوقول از هلند از آلمان از فرانسه. از دلتنگی. از آزادی. از استقلال. از هر چیزی که زندگی با اونا آدمو گول میزنه. اما یه چیزی این وسط هست. اینکه من نمیتونم منفعل باشم. اینکه من اهل رفتنم.
میخوام بنویسم از سرمایی که دلم لک زده براش .
از تنهایی که هم می خوامو هم نمی خوامش. از لبای بستم. از زندگیم
بذار اینا اینجا باشن

Sunday, May 9, 2010

چقدر ما مثل همیم سایه shadow, how much we are similar,


این سایه ثبات داره و من هم
این سایه مقتدره و من هم
این سایه محکومه و من هم
این سایست و من هم

Saturday, May 8, 2010

Thursday, May 6, 2010

aref adib"s pictures





see more in http://www.aref-adib.com/archives/cat_lookalikes.html

من هرگز بچه نمیزایم

شعر!!






دست هایت را به تاریکی فرو ببر
هرچه را لمس کردی
باور کن

شعر چیز خیلی جالبیه! چون وقتی بخونیش از دو حالت خارج نیست. یا میفهمیش یا نمیفهمیش. و فقط در یه صورت میفهمیش. اینکه فهمیده باشیش.
یعنی تو مودش باشی دیگه.یعنی خودتو توش ببینی دیگه. خلاصه، بفهمیش. بفهمیش آقا بفهمیش. یعنی همون بفهمیش.

Wednesday, May 5, 2010

چندتا چیز مهم

http://lovem13.blogfa.com/
http://js1372.blogfa.com/
http://ser03.dametgarm03.co.cc/index.php?url=58qjV%2BnMDwS4JStXZJM%2Fox6wxJFFZKpmH%2FkZ
http://www.whyenghelab.blogfa.com/
http://ser03.dametgarm03.co.cc/index.php?url=u69wT5HxStnDR2XMhbLDVJ4JXJkIiGdOZRMeErE8Gpmo9B4%3D
http://whyenghelab.blogfa.com/post-45.aspx
http://ser03.dametgarm03.co.cc/index.php?url=rwk2vwMSxPzySFFeV%2ByPT7mafgsMDyHMsY%2Fqp071N5Q%3D
بزرگترین کمکی که می‌توانید انجام بدهید، اطلاع رسانی در مورد سبزپروکسی است. بنابراین می‌توانید آن را در سایت یا وبلاگ تان معرفی بکنید تا بقیه هم تا حدی امکان دسترسی آزاد به اطلاعات را داشته باشند. اگر نمی‌توانید در وب سایت تان در مورد سبزپراکسی چیزی بنویسید از ایمیل استفاده کنید. می‌توانید یک ایمیل گروهی به تمام دوستانتان بزنید و در آن سبزپراکسی را معرفی کنید. کافی است به آن‌ها بگویید که یک ایمیل خالی به آدرس sabzproxy@sabznameh.com بزنند

Tuesday, May 4, 2010